39

به همه می گویم که به خاطر پوچی فضای مجازی، از آن جا رفته ام. اما خودم را نمی توانم گول بزنم. یکی از دلایلی که از آن جا رفتم این است که نمی خواهم پیدا باشم. کاش یک کلمه برای این حس اختراع شده بود که لازم نبود از این همه کلمه استفاده کنم و آخرش هم چیزی که واقعا هست از آب در نیاید.

بعضی آدم ها، رابطه ها و آشنایی ها هست که باید وقتی تمام می شوند، برای همیشه تمام شوند. برای منی که سعی می کنم هر روزم بهتر از دیروز باشم، و منی که چندین سال پیش زمین تا آسمان با امروزم تفاوت دارم، سخت است آدمی که چندین سال پیش با او مراوده داشته باشم پیدایم کند و بعد بخواهد مثل همان آدم قبلی با من رفتار کند. 

کاش میشد این تغییر کردن را به آدم ها فهماند، بهشان گفت که اگر زمانی با تو صحبت می کرده ام، مال همان زمان بوده است. این حس مسخره دارد از پا درم می آورد. من مدت هاست دارم سعی می کنم از خود قبلی ام فرار کنم و این که یک دستی از غیب پیدایش بشود و خود قبلی ام را نشانم بدهد واقعا برایم دردناک است. 

اما خب، از طرفی می دانم باید این حس را مدیریت کنم. افکارم را از این فکرهای سیاه دور نگه دارم و از فضای مجازی دور شوم. فقط اینکه دیشب که به پست های گذشته ام نگاه می کردم دیدم چقدر قشنگ بوده است برایم ثبت لحظه لحظه ی زندگی ام. ناراحتی ها، خوشحالی ها، از دست دادن ها، دوستی ها و .

واقعا دیدم که ثبت لحظه ها چه تاثیر مهمی دارد دز زندگی آدم. اصلا یک خط کش است برای اینکه برگرددی به قبل و اندازه بگیری در آن فاصله چقدر حال دلت بهتر شده؟ چقدر رشد کرده ای؟ باید یک جایگزین مناسب برای آن پیدا کنم. باید دفتری تهیه کنم و یک اینستاگرام شخصی برای خود بسازم.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها